اومدم دنبال امضاهای فارغ التحصیلیم و از امروز صبح علی الطلوع تا همین الان در کنار فحش های رکیک پیکی بلایندرزی،این جمله هر چندثانیه یکبار توی ذهنم تکرار میشه که are you kidding me?.کارمندها یا کلا نیستن،یا خودشون نیستن و به یکی سپردن که کارشون رو انجام بده و اون جانشین، کار فرد اصلی رو بلد نیست و باید هر ثانیه یکبار تلفن بزنه که این بهترین حالته،و یا خود جانشین محترم هم نیست که این بدترین حالته.از صبح انقدر از این ساختمون و به اون ساختمون،از این بیمارستان به اون بیمارستان،و از این ور شهر به اون ور شهر گاز دادم که پاهام دیگه یاری نمیکنن و از سر و روم عرق میریزه تو این هوا!حتی مورد داشتیم چهار طبقه با آسانسور خراب رو پیاده طی کردم و بعد دیدم مسئولش نیست!

تمام اینها به کنار.ساعت نماز رو چطورمیشه توجیه کرد وقتی مراجعه کننده ی بدبختی داری که از تشنگی زبونش به ته حلقش چسبیده و لنگ یک امضای شمای اهل خدا و پیغمبره?!

و باز این رو هم بذارم گوشه ی دلم،با اون امضایی که باید از کمیته انضباطی بگیرم چه کنم و نیز امضا از دانشگاه?درحالی که آرایش کردم،مقنعه ای رو پوشیدم که باید حتما دستم روی سرم باشه تا نیفته و یک "چیز" مجهول الهویه ای پوشیدم که نمیشه اسم مانتو روش گذاشت.ترکیبی از چند تیکه پارچه که بی ربط به هم دوخته شدن و با یک نسیم خنک هر کدوم از اون تکه ها اعلام استقلال میکنه و جهتی رو در پیش میگیره و بی ناموسی راه میندازهعلی الحساب آستین هام رو کشیدم پایین و مقنعه ام رو سه دور چین دادم اما بابت اون چند تیکه پارچه کاری از دستم ساخته نیست جز اینکه دعا کنم توی اتاقشون باد نیاد!

بله،حین تایپ کردن متوجه شدم لاک هم زدم و برای این یکی دیگه دعا هم جواب نمیده!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ویرافایل FREE TIME(ادیب مختاری) فروش میز تلویزیون پلی یورتانی آوای عشق bindak بیکلام موزیک دستگاه یخساز Ashley سلام نام خداست باستان شناس آینده