خاطره ی میکول(همگروهیمون) از اولین باری که به عنوان اینترن ن به زایشگاه قدم رنجه فرمودند.(جمله ها رو با لحن کاملا جدی و با تصور چهره ی ریلکسش بخونید)

_ما:میکول کشیک چطور بود?

+یعنی یا ابوالفضل.یااااابوالفضل.جنایت های صدّام به پای زاییدن زنها نمیرسه.یعنی بقرآن من تا صبح خواب میدیدم خوابوندنم رو تخت لیتاتومی و میگن یا بزا یا TV(معاینه واژینال)میکنیمت!!!حالا من واژن از کجا بیارم رو دیگه نمیدونم فقط زور میزدم که از یه جاییم بچه در بیاد!!!!

+آقا ما داشتیم تو سالن برا خودمون دور میدادیم و از اینهمه مامای خوشگل مُشگل دل میبردیم که رزیدنت عنتر خانم اومد گفت بیا بریم راند.رفتیم بالاسر زنه.من دیدم عنتر خانم داره دستکش دستش میکنه و تا اومدم در برم دیدم زااارت! دست کرد تو ملاج زن بدبخت.یعنی به قرآن مُردم.مُردم.

+بچا من دیشب رفتم تو یکی از اتاقای زایمان که زنه 10فینگر بود و داشت میزایید.یعنی به ولله قسم نصف بچه بیرون بودااا،بعد زنه داشت زور میزد که یکدفعه چشمش افتاد به من.گفت پسر راه دادین تو?! و هورت کشید تو و بچه رفت داخل و ماماها مُردن تا دوباره درش آوردن(اینجای کلامش ما تقریبا وسط بیمارستان دراز کشیده بودیم روی زمین بسکه میخندیدیم).


و جا داره بگم که تمام پسرهامون زایشگاه رو تحریم کردن و کاملا جدی اعلام کردن دیگه پا توی اون کشتارگاه نخواهند گذاشت(عین تعبیر خودشون موقع صحبت با اتند)!یعنی تو گروه ما حتی یک نفر به ن علاقه نداره و تابحال هیچکدوممون حاضر نشدیم زایمان بگیرم و بعضیا مثل من حتی یه زایمان رو هم درست و حسابی تا آخر ندیدیم.به قول مجتبی ول کن بابا مگه اعصابمون رو از سر راه آوردیم!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تولید کننده شرینک های پی وی سی مدیریت دولتی Lalaine پاورکده دل متن علی مهدی زاده دانشجو فور یو پارتیشن اداری عنوان وبلاگ