قبلترها فکر میکردم سیزده فروردین توی خانه ماندن از محالات جهان است.حتی تصور اینکه وقتی ما گلّه ای میزنیم به دل طبیعت و کباب میزنیم بر بدن و توپ بازی میکنیم و از کوه بالا میرویم،یک عده بماننده خانه و پا بزنند روی پا برایم غیر ممکن بود.جدّا در مغزم نمیگنجید.حتی سالی که کنکوری بودم هم دست از این آئین حیثیتی خانوادگی نکشیدم.

بعدترها بزرگتر شدم و مجبور شدم برای امتحان گوارش فیزیوپات قید سیزده به در را بزنم،بعدترش کشیک بودم و حق انتخاب نداشتم و اما امروز به میل خودم این اتفاق افتاد.

کاش اقلا ذوق بیشتری به خرج میدادم و مباحث جذابتری را برای امروز انتخاب میکردم مثل نفرولوژی(کلیه)مفهومی عزیز،نه روماتولوژی حفظی بی منطق!


*بابا گفت تو هم بیا.گفتم الان نمیتونم بابا،ذهنم پیش مباحث عقب افتاده ست.گفتم شتر سواری دولا دولا نمیشه،انشالله سال بعد با دل خوش میام.گفت باشه و من ته ذهنم به این فکر کردم چقدر مسخره که برای سال بعد از الان برنامه ریزی کنم.آنهم در شرایطی که امشب میخوابیم و فردا ممکن است حاصل سالها تلاشی که داشتیم یک شبه زیر آب باشد.

*این روزها دائما به کسانی فکر میکنم که امسال امتحانات سرنوشت سازی مثل دستیاری یا کنکور داشتند و الان آواره ی سرما و آب شده اند.

*اینترن ن با شما صحبت میکنه:)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تفریحات سالم یادداشتهای شخصی احمدرضارحیمی موسسه سفیر (نگارش مقاله ISI) سایت شاه نعمت اله آزییا مینو گرافیک دانلود رایگان Jamie معرفی شهاب شرافت فروشگاه هارلی