زن با شکایت شروع دردهای زایمان به زایشگاه مراجعه کرد.ماما توی معاینه رحم رو لمس نمیکرد و دستگاه هیچ ضربان قلب جنینی رو نشون نمیداد.خواهرشوهر گرامی که معلم هم بودن به محض شنیدن این خبر آژیته شد،به ماما و رزیدنت حمله کرد و شیشه ی بیمارستان رو هم شکست و همزمان خیل عظیمی از زن و مرد که همراهی این مریض بودن از نگهبان بیچاره رد شدن و ریختن توی سالنی که زنهای آماده ی زایمان تردد میکنن و لباس مناسبی ندارن.فحش دادن،کتک زدن،بی حرمتی کردن و تمام حرفشون این بود که شما با تأخیر اومدین بالای سرش و بچه اش الان مُرده!

خاله ی زن میگفت الان حاملگی اش 42هفته ست و چون دکترش گذاشته از زمان زایمانش بگذره باعث شده جنین بمیره و به پزشکش فحش میداد و خلاصه یک استرس وحشتناکی به ما و پرسنل و زنهای بستری که نیاز به آرامش دارن وارد شد.

بعد از اینکه نیروی انتظامی جوّ رو آروم کرد،ماما و رزیدنت رفتن بالا سر زن.زن گفته بود دیروز دکتر رادیولوژیست بهم گفت بچه مُرده توی شکمت!!!!!گفتن سونو کجاست?گفت پاره اش کردم!!!!!

گفتن الان چند هفته ای?گفت 39هفته!!!!

گفت کارت مراقبت های بارداریت کجاست?گفت هر مدرکی که داشتم رو پاره کردم!!!!

زن رو فرستادیم سونوگرافی.دکتر گفته بود هیچ شواهدی از بارداری دیده نمیشه.یعنی نه تنها جنینی وجود نداره،که حتی تغییرات طبیعی رحم که باید طی بارداری دیده بشن رو هم نداره و بقایای سقط هم نداره و ضخامت رحم مثل یک رحم غیر بارداره!!!!

به شوهرش اطلاع دادن.خودش و شوهرش خیلی آروم بودن و اصلا حرفی نمیزدن(که بنظرم خیلی عجیبه).مرد میگفت یعنی چی?ما تست غربالگری رفتیم.هرماه پیش متخصص ن نوبت داشت و خودم باهاش میرفتم.رزیدنت پرسید هیچکس باهاش رفته داخل?گفت نه فقط خودش میرفته.

در همین حین خدماتی احمق بیمارستان بدون هماهنگی به باقی همراهیا میگه چه اتفاقی افتاده و گلّه دوباره ریختن داخل(برخورد بسیار شدیدی با اون خدماتی شد که اسرار مریض رو افشا کرد و قرار شد به طور جدی به کارش رسیدگی بشه).خواهر شوهر میگفت ما دوماهه داریم سیسمونی میخریم.مادر شوهر دااااد میزد و به پسرش،عروسش،دکتر،پرستارا و هر کس که دم دستش بود فحش میداد.

تلاش های سوپروایزر برای آروم کردن جوّ بی نتیجه بود.همه توی شوک بودن که یعنی چه اتفاقی افتاده?و نهایتا قرار شد مجددا توسط یک رادیولوژیست دیگه سونو بشه تا تشخیص قبلی تایید بشه(بخاطر مسائل قانونی)!

جالب اینجاست وقتی دفترچه بیمه اش رو بررسی کردیم دیدیم تازه اولین بار اواخر اسفند97 تیتر حاملگی براش چک شده و قبل و بعد از اون هیچ مراجعه ای به متخصص ن نداشته.طبیعتا یک زن باردار باید دفترچه بیمه اش مکررا مهر ن داشته باشه.و خیلی مسخره است برای کسی که حاملگی سالم داره در اواخر بارداری بیان تیتر حاملگی چک کنن و معلومه که تازه اسفند برای اولین بار رفته پیش متخصص و گفته ی عقب انداختم که دکتر براش تیتر خواسته،پس دروغ میگه 39 هفته ام!


حالا چندتا مساله مطرحه.اینکه خواهر شوهرش میگفت شکمش طی این مدت بزرگ شده .مسلما اگر علت داخل شکمی از حاملگی تا تومور داشت باید توی سونو دیده میشد.

دیگه اینکه واضحه این زن تحت نظر دکتری نبوده(قرار شد به اون پزشکی که زن میگفت تحت نظرش هستم زنگ بزنن و ببینن راست میگه یا نه).و اینکه هیچ مدرکی از دوران مراقبت باردی نداره.

مساله انقدر پیچیده و عجیبه که اصلا نمیشه هیچ قضاوتی کرد.

احتمالا یا فشار خانواده ی شوهر زیاد بوده و خواستن با دروغ گفتن در مورد اینکه حامله ام دهن اونا رو ببندن.یا زن واقعا اختلال هذیانی و بیماری روانپزشکی داره و اعتقاد داره بارداره.یا هزارتا احتمال دیگه که توی مغز من نمیگنجه.


بیمارستان ن? سرزمین عجایبی که انقدر اتفاقات شوک آوری داره که اگر بخوام همه رو بنویسم باید از صبح تا شب درحال تایپ کردن باشم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

متن های عاشقانه و عکس نوشته بدو کیش مدرسه آنلاین پیبانُ ورق پاره های زندگی من فروشگاه پاپیروس موزیک به روز پارادایس، بهشت فانتزی بیانی ها filedownload