یکی دو شبی میشود که انگار داروها دوباره بی اثر شده اند.خوب نمیخوابم.ظهر به اُمید اینکه چشمهایم را ببندم و دو ساعت بعد،از عمیق ترین چُرت دنیا بیدار شوم روی تختم دراز کشیدم اما تنها چیزی که نصیبم شد کوبه های وحشیانه ی قلبم بود به دیواره ی سینه ام نخوابیدم.نااُمیدانه چشم های خسته ام را به سقف سفید ترک خورده ی اتاقم دوختم و با فکرهای تکراری خودم را عذاب دادم.

دقیق خاطرم نیست چندبار در زندگی قلبم شکسته_قلبم را شکستند_اما رنج و دردهایش خوب در خاطرم مانده.رنج حرفهایی که طومار طومار آماده کرده و روزی هزار بار با خودت تمرین شان میکنی اما هیچوقت مجال گفتن شان نمیشود.حرف هایی که میماسند ته حلقت و بغض میشوند.

یک روز گفته بودم سخت ترین درد دنیا درد انتظار است اما حرفم را پس میگیرم.درد اینکه یک روز چشم باز کنی و ببینی کسانی که دوستشان داشتی با دلی شکسته تنهایت گذاشته اند از انتظار کشیدن هم تلخ تر است.

نقل قولی خواندم از "هرتا میلر" که:

"آدمها تمام نمیشوند.آدمها نیمه شب با همه ی آنچه در پس ذهن تو برایت باقی گذاشته اند،به تو هجوم می آورند".


دست از هجوم هر روزه به خاطر آزرده ام بردارید لعنتی ها.من به خواب احتیاج دارم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه Courtney typing day بورس ایران وب کدر - آموزش زبان های برنامه نویسی تحت وب جراحی زیبایی Shane کود آریو بازرگانی ایلیا فلات تکنولوژی