شب بود و از بالای مُبل چشمم افتاد به برادرم که غرق دنیای خودش توی موبایلش سیر میکرد.ویرم گرفت که تمام قلقلک هاش رو جبران کنم و فورا دست بردم زیر گلوش.از جا پرید و خواست به شوخی جبران کنه و انقدر قلقلکم داد تا گریه کردم.

میدونه چقدر این کار برام دردناکه و بارها بهش گفتم به بدن من دست نزنه و بارها بهم گفته تو آدم سرد و بی احساسی.دیشب ناخواسته اشکهام ریختن و بُهت زده بهم نگاه کرد.بغلم کرد و بوسیدم و عذر خواهی کرد و انقدر نگاهم کرد تا مطمئن بشه ناراحت نیستم،تا خنده ام رو ببینه.خندیدم.

امروز صبح که تازه از خواب بیدار شده بودم در اتاقم رو زد،اومد و گفت دیشب خوابم نبرد که گریه کردی،گونه ام رو بوسید و رفت سر کار.و من به این فکر میکنم چقدر احمقانه ست که نامهربونی آدمها و دوست نماها ناراحتم میکنه وقتی کسانی رو کنارم دارم که انقدر عاشقانه دوستم دارن.بنظرم دنیا دنیا غم و بدجنسی رو جبران میکنه این عشق.این دوست داشتن های ته ته ته دلی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Shelley پاورپوينت اموزش سرگرمی دانلود ویدئو فوتیج های کاربردی ,پروژه های آماده میکس و مونتاژ ثبت علامت تجاری کیک و شیرینی گل طلا 24 عیار آسانسور سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه حسین شاددل نویسنده و کارگردان