باید وقت آزادتری میداشتم تا این بُرهه ی زندگی ام را مفصل ثبت کنم.این روزهای درس خواندن های کوتاه بین ویزیت مریض ها و تست زدن های هول هولکی گوشه ی استیشن پرستاری.این روزهای جیم زدن از راند و التماس برای پیدا کردن یک گوشه ی خلوت مناسب برای جزوه دست گرفتن.

باید ده سال بعد به یاد داشته باشم سیر تغییر کردنم را.اینکه بعد از یک عمر عادت به تعطیل کردن درس با رسیدن ساعت نُه شب،یکباره چشم باز کردم و دیدم نیمه شب است و من با چهره ای خواب آلود و موهای ژولیده همچنان پُشت میز تحریر اتاق ساکتم نشسته ام و با جزوه ها سر و کله میزنم.

اینکه طی بیست و پنج روز حجیم ترین بخش پزشکی،داخلی را تمام و کمال خواندم و مفصل تست زدم،کاری که همین یک ماه قبل به نظرم بعید که نه،غیر ممکن می آمد.

چه چیزی عادت های گذشته ام را تغییر میدهد?

اجبار?

شاید.

عشق?

حتما.حتما.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود مداحی جدید شرکت بومی سازان پردازش هوشمند قائم وب سایت موبایل و کامپیوتر جهت افزایش دانش اطلاعات Get Updated IT Exams Dumps PDF روزگار | پورتال جامع مجازی ایرانی نگاره ی طوبی بیز استور بازاریابی در کردستان عراق دستگاه تزریق مواد شیمیایی