تبلیغات تلویزیون به مناسبت این روزها شروع شده و پدرم به روال همیشه با خاطرات جوانیش نمک روی زخم ما میپاشه.خاطرات روزهای سربازی در چالوس و هر پنجشنبه جمعه کنسرت داریوش،ستار،گوگوش و مهستی و هایده در کازینو "شکوفه نو"خاطرات حقوق سربازیش که تونسته بود باهاش ماشین بخره.خاطرات روزهایی که با مدرک دیپلم مشغول به کار شده بود و با حقوق دولتیش بهترین زندگی رو تونسته بود بسازه.خاطرات روزهای بچگی ما.روزهایی که پدرم میرفت کشتارگاه و با لاشه ی سالم گوسفندی که خریده بود برمیگشت و بله،ما یک زمانی اینطوری زندگی میکردیم،خرج میکردیم،میخوردیم.یک زمانی داشتن چیزهایی که الان رویای ما محسوب میشه روتین زندگی پدر و مادرم بوده.

حالا جای من و پدرم عوض شده.من جوان بیست و شش ساله ی پزشکی هستم که با فقر دست پنجه و نرم میکنم و تمام دغدغه ی این روزهام بی پولیه.حسرت دیدن هنرمندهایی رو دارم که پدرم هر هفته با صداشون دنیا رو سیر میکردهحسرت لباس پوشیدن طبق اعتقاد خودم.حالا مادرم هر ماه با کیسه ی فسقلی گوشتی که خریده از بازار برمیگرده و لابد با خودش دودوتا چارتا میکنه سر چطور بسته بندی کردنش که تا ته ماه بره.این روزها مادرم غم و غصه ی فردای مارو داره و سرنوشتی که معلوم نیست.

بیست و دوی بهمن?عذر میخوام اما دلیلی برای خوشحالی ندارم.فساد و تبعیض و بی خدایی حال حاضر رو فقط میتونم بالا بیارم.من توی خونه کنار بدبختی هام میمونم.شما کنار شعار دادن و مرگ فرستادن های هزارساله تون به یاد من جوان ناکام حسرت به دل هم باشید.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حرف های خوب Nate سایت اینترنتی آخ فرهنگ مازندران- شعر -داستان-موسیقی- ضرب المثل ها-آئین و رسم ها و افسانه ها ی رایج نور شیرین Brian لینکدونی Connie خاصیت های جریان متناوب پیله