دفاع عجیبی بود.خوردن تاریخ دفاعم به اومدن بازرس های اعتبارسنجی و حرف عجیب مسئول آموزش که سالن برات رزرو نشده و الان جلسه داریم و برو سه شنبه بیا و قاطی کردن من و استاد راهنمام و اینکه گفتن اوکی پس باید طی بیست دقیقه جمعش کنید و من توی دلم از خوشحالی عروسی بود که وقت نمیکنن گیر بدن و وقت هم نکردن و نهایتا اینکه خدا گر ز حکمت ببندد دری،ز رحمت گشاید در دیگری.اگر من مجبور شدم وقتی دفاع کنم که اصلا کارم آماده نبود و هر کسی یک گوشه کار رو گرفت و نهایتا اوت کام بی کیفیتی شد.اما خدا هوام رو داشت که بی دردسر دفاع کردم و یک بار از روی دوشم برداشته شد.

امروز تنها بودم.تک و تنها کارم رو انجام دادم و پذیرایی را هم.حتی یادم نبود وقتی استاجرهای بخش های سابقم کمک کردن و میز و صندلی ها رو برام از این کلاس به اون کلاس بردن و گفتن دلشون میخواد باشن اما باید برن جلسه ی اجباری آموزش،بهشون بگم محض رضای خدا یه عکس از من بندازین.بعد از دفاع آسانسور را زدم که برم طبقه ی دوم برای اتمام کار و امضاهایی که باید میدادم.دکمه را زدم اما به جای طبقه ی دوم،طبقه ی چهارم ایستادم.خدای من این عادت چه مرضیه?انگار هنوز هم اینترن این بیمارستان باشم و روزی هزاربار بین طبقه ی چهارم این ساختمان و اورژانس بالا و پایین بشم.احتمالا زمان میبره ذهنم از دست این شرطی شدن راحت بشه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قیمت میلگرد در بازار تهران | همه چیز درباره میلگرد فیلم ایرانی دانلود کتاب،خلاصه گتاب،مقاله و... وبلاگ تحقیقاتی ابزار دانش پرتال جامع علوم_پایگاه خبری Bill عکس العمل های به کشف خیانت همسر نشر آثار عابس Frank