غصه خوردن و فحش دادن و نفرین کردن و مشت کوبیدن و اشک ریختن و کلافه شدن چیزی نصیبم نمیکنه جز کم شدن ساعت مطالعه ام.میخوام از این زاویه بهش نگاه کنم که رزیدنت ارتوپدی ام و حالا قراره بعد از یک کشیک نود و خوردی ساعته ی سخت برم خونه و از دو روز قبل برای دوش گرفتن و چند ساعت ولو شدن برنامه ریزی و لحظه شماری کردم و درست وقتی که کارم تمام شده و کوله ام رو برداشتم،سال بالایی بی شعور و عوضیم اومده و میگه تا دو روز دیگه حق خونه رفتن نداری.چه حالیه?چه حالی رو به مرگیه?.میخوام اون حال رو تصور کنم و براش آمادگی داشته باشم.گور بابای اونایی که دارن با تغییر دادن مکرر تاریخ مهمترین امتحان زندگی ما آقازاده های عزیزشون رو به امتحان میرسونن.ما تو این خاک بزرگ شدیم و درد کشیدن رو یاد گرفتیم،تیرتون به سنگ خواهد خورد عوضی ها!

 

*بیچاره اون پسرهایی که دفترچه ی سربازی پست کردن و باید از اول اسفند برن سربازی و گند بخوره به درس خوندن شون.بیچاره اون اینترن هایی که مرخصی گرفته بودن و باید از اول اسفند برگردن بخش.بیچاره من که طبق قوانین میتونستم یک نیمسال پایان نامه ام رو عقب بندازم و باید تا پایان اسفند فارغ التحصیل شده باشم و نمیدونم میشه یا نه.این نیز بگذرد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود پاورپوینت آموزش سئو و دیجیتال مارکتینگ کمک کامپیوتر مجله سرگرمی تفریحی اکسیرفان تعمیرات دوربین سالم زيبا دانلود قانونی فیلم و سریال ایرانی پیکاسو هنر