نشستم و از نو برنامه ام رو نوشتم و روزهایی که save کرده بودم رو بهش اضافه کردم و لطفش این بود که فهمیدم اوضاع اون قدری که تصور میکردم خوب نیست و بازهم برنامه ی فشرده ای شد و اگر خدای نکرده چند ساعت مشکلی پیش بیاد مساوی هست با حذف درسی که باید طی اون چند ساعت میخوندم و نتیجتا بی جواب موندن اون درس توی آزمون.دوتا آزمون ن دادم که نتیجه ی هر دو بد بود و در عجبم که هنوز هم توی هر آزمون حداقل یک یا دو غلط از سر بی دقتی دارم که غالبا همون سوالاتی هستن که با اطمینان زدم.از فردا پنجاه و دو روز وقت دارم تا یک امتحان جامع که اگر خدای نکرده نتیجه اش خوب نشه توانایی گرفتن بخش زیادی از اعتماد به نفسم رو داره.
پست امشب قرار بود از وصف بوی نرگس ها که از صبح مستم کردن شروع بشه و به بوسه ی دم رفتن برادرم ختم اما با استرس برنامه شروع شد و با هیجان مرور چند روزه ی اکسترای داخلی که گنجوندم لا لوی درسها تمامش میکنم.
~هرشب که عنوان رو به اسم تاریخ هر روز وارد میکنم،عنوان های هم نام قبلی که استفاده کردم میان بالا و من از دیدن"بیست و دوم اردیبهشت ماه نود و هشت" قند توی دلم آب میشه و میگم دیدی گذشت?
درباره این سایت