من اون شبی که بخاطر آفت دهانی عجیب و غریب و وحشتناکم که به هیچ درمانی جواب نمیداد و دکتر بهم گفت آفت عجیبیه و احتمالا باید بیوپسی بشه،با حالت تهوع از شدت اضطراب برگشتم خونه و با چهارصدتا تست عقب افتاده ی ریه مواجه شدم که بخاطر دکتر رفتن نتونسته بودم بزنمشون.اون شب رفتم تو اتاقم و یک نفس اون چهارصدتا تست رو زدم و ساعت کرنومتر رو به 12ساعت که حداقل درس خوندنمه رسوندم،بعد با خیال راحت اومدم بیرون و شروع کردم گریه کردن و سادات هم پا به پام گریه کرد.میخوام بگم من توی اون شرایط کوتاه نیومدم،دیگه قطعی اینترنت و دوری از برنامه ام چیزی نیست که تم بده.

اگر بتونم برنامه ی چهارده روزه ی اطفالم رو دوازده روزه تمام کنم و دو روز رو saveکنم برای مینورهایی که توی برنامه ام بهشون ظلم شده حداقل نیمی از دغدغه ام کم میشه.و اگر بتونم جراحی رو به جای 9روز توی 8/5روز تمام کنم که دیگه میمیرم از خوشیمیتونم?این دیگه پرسیدن نداره!

*رسما هشت ماه از شروع خواندنم و سه ماه از خونه نشینیم گذشت.برای اتمام این سه ماه باقی مانده اش لحظه شماری میکنم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Ron کران مشاغل اینترنتی Christy TECH 98 ♡بانووووو ی شرررررررقی♡ غریبانه اسپاتیفای کد گلشن یاس