لودینگ.منتظرم نتیجه ی دومین آزمون پیاپی غددی که دادم بیاد روی سایت و به امروز فکر میکنم.

ظهر که بیدار شدم هوا آفتابی بود،دم عصر نرمه بادی شروع شد و بعد صدای رعد و برق.اینجا چند هفته است که رعد و برق میاد و بارونش اما نه.چند دقیقه از دعای عاجزانه ام که خدایا ببارش،خدایا چرا گرفتیش آخه بذار بباره خب پیرمرد لجباز،نگذشته بود که بارید.فقط برای ده دقیقه ی کوتاه بارید و من زیر بارون دویدم تا مدیون دل خودم نباشم و وقتی که قطع شد گفتم مرسی مونقره ای قشنگم و مطمئن بودم که این بارون بی وقفه ی ده دقیقه ای خاصه ی خاصه برای خودم بود.روی حیاط راه رفتم و دیدم درخت مورد علاقه ام گل داده و رُزها هم،ولی گل های رنگی رنگی که سادات کاشته هنوز سبز نشدن.کرت های سبزی را دیدم و درخت و درخت و بعد برگشتم پشت میزم.سر زندگیم.

چه جالب،من فکر میکردم وقتی توی اتاقم نشستم دنیا هم از حرکت ایستاده.بیرون که رفتم اما دیدم صدای بازی بچه های همسایه میاد و جیغ و دادهاشون برای هواپیمایی که از بالای سرمون میگذشت.زندگی بدون من جریان داره اون بیرون.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سفر ِ کاتب Erica وبلوگگردی وقتِ عاشقی فروشگاه لوازم خانگی سل خرید لوله گالوانیزه تکنولوژی و سرگرمی راه های داشتن یک زندگي شاد