ساعت یک بعد از ظهر بود و من از چُرت مختصرم بیدار میشدم،کورمال کورمال دست بُردم و هوهوی کولر بالاسرم را که شده دقّ دل مادرم قطع کردم.شُششش.شُررگوش دادم.باران بود.

دویدم بیرون.نگاه کردم،سیر نشدم،بیشتر نگاه کردم،بازهم سیر نشدم،بیشتر و بیشتر.نه فایده ای نداشت.و یک ساعت بعدش من دختری بودم که کف راهروی رو به در باز خونه و شُرشُر بارون درس میخوندم.امروز خدا نعمتش را در حقم تمام کرد.

*آزمون اول،جامعه ی آماری صد و شصت نفر،نفر اول.آزمون دوم،جامعه آماری پانصد و پنجاه نفر،نفر پنجاهم.بلاتکلیفی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لیست سایت های آگهی رایگان اینترنتی یــہ دُخـــتـــرِ جــیــڪ جــیــڪـــو آپشن خودرو | گندم کار Amanda پیش گفتار Sandy یادداشت های پرتو نمره Sonya امنیت و شبکه فرامین