حالا میتونم یک زایمان طبیعی رو بدون اینکه درد بکشم تا انتها ببینم و شاهد زدن برش اپیزیوتومی باشم.یک زایمان نصفه نیمه گرفتم و یک بند ناف را بریدم و کلامپ کردم و قصد دارم توی کشیک بعدیم حتما مستقلا یک زایمان بگیرم.حالا بیشتر از دو سال قبل که استاجر ن بودم میتونم احساسات یک زن باردار رو درک کنم،عشقش رو بفهمم و بابت تصمیمی که گرفته بهش حق بدم.میتونم بپذیرم برای پدر یا مادر شدن وما نباید همه چیز فراهم باشه و میدونم که دارم دست از ایده آل گرایی های افراطیم برمیدارم.

فکر میکنم اینها نشانه ی بلوغه.اینکه من روز به روز شباهتم با دختری که اولین پست های این وبلاگ رو نوشته کمتر میشه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Brian شیما علی زاده zojshop کارخانه قالیشویی ادیب طلا و جواهرات دهدشتی مرکز سخت افزار ایران روشنفکری دینی